مردم عرب به خصوص قريش «الله» را خداى بزرگ و خالق آسمان و زمين و مدبر عالم و فرستنده باران مىدانستند، و هنگام بردن نام او مىگفتند: «بسمك اللهم» يعنى به نام تو اى خدا كه در اسلام به جاى آن «بسم الله الرحمن الرحيم» نخستين آيه سوره مباركه قرآن مجيد آمد.
در عين حال قريش بتهائى داشتند كه آنها را مظاهر خداى واقعى مىدانستند. در حقيقت چون دسترسى به «الله» نداشتند، بتها را پرستش مىكردند، و از آنها يارى مىجستند، و مىگفتند: «اين كه ما بتها را مىپرستيم به خاطر اين است كه اينها ما را به خداى واقعى نزديك مىكنند».(ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفا - سوره زمر آيه 3)
چنان كه پيشتر گفتيم قبائل عرب قبلا پيرو دين حضرت ابراهيم بودند، و نخستين كسى كه آنها را دعوت به بتپرستى كرد، عمرو بن لحى بود كه بت «هبل» را از شام به مكه آورد، و قريش را به پرستش آن فرا خواند، و به دنبال آن قريش و ساير قبائل عرب بتها ساختند، و هر قبيله بتى را پرستيد و بسيارى از آنها را در درون و بالاى كعبه قرار داده بودند.
قريش براى بتان خود نذر مىكردند، و در مقابل آنها كرنش و قربانى مىنمودند، و در جنگ و صلح آنها يارى مىجستند. حتى گاهى بعضى از آنها را بر استرى يا شترى سوار كرده، به ميدان جنگ مىآوردند، تا حضور آنها باعث پيروزىشان شود!
«الله» را يكتا و يگانه نمىدانستند، بلكه داراى زن و فرزند و دختران مىپنداشتند.
از جمله بتان آنها «لات» و «منات» و «عزى» بود كه آنها را دختران خدا مىدانستند. به همين جهت نسبت به آنها توجه مخصوصى داشتند. «لات» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود. منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آنها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مىگرفت.
نقل مىكنند كه «ابو احيحه سعد بن عاص» مردى از بنى اميه هنگام مرگ سخت مىگريست، ابوجهل كه براى عيادتش آمده بود، پرسيد: علت گريه چيست؟ آيا از مرگ مىترسى كه هيچ كس را از آن گريزى نيست؟ گفت: نه، ولى از آن مىترسم كه مبادا بعد از من مردم عزى را پرستش نكنند! ابوجهل گفت: مردم عزى را بخاطر تو نمىپرستند كه با مرگ تو از پرستش آن دست بردارند (الاصنام - كلبى - ص 23 به نقل از تاريخ اسلام دكتر عبد الحسين زرين كوب.)
«هبل» نخستين بت عرب از عقيق سرخ و به شكل انسان بود. دست راستش شكسته بود، و قريش دست ديگرى از طلا برايش ساخته بودند! اين بت را قريش در درون كعبه جا داده، و سخت به وى دل بسته بودند.
غير از هبل بتهاى ديگرى هم در كعبه از آن قريش و ساير قبايل عرب وجود داشت، تا 360 بت به عدد روزهاى سال كه نسبت به آنها مراسم طواف و مسح و قربانى معمول مىشد. علاوه بر اين بتها كه نام برديم و مىبريم، اعراب بتپرست در خانههاى خود نيز بتانى از جنسهاى مختلف داشتند كه چون وارد خانه مىشدند به دور آن طواف مىكردند، و در موقع مسافرت با آن وداع نموده، و براى سلامتى و بازگشتخود يارى مىجستند يا با خود به سفر مىبردند! گذشته از بت «هبل» كه عمرو بن لحى در جنب كعبه قرار داده بود، پس از آن نيز قريش بتهاى «اسافه» و «نائله» در كنار كعبه گذاشتند، و براى آنها احترام خاصى قائل بودند.
غير از بتهاى ياد شده كه در خانه كعبه يا در كنار كعبه قرار داشت، قريش بت «مجاور الريح» را در كوه صفا و بت «معطم الطير» را در كوه مروه مقابل كعبه قرار داده و به پرستش آنها مىپرداختند. علاوه بر قبايل عرب در نقاط مختلف هم بتهاى مهمى داشتند كه بعضى خصوصى و بعضى ديگر تعلق به همه قبايل داشت.
ود بت قبيله بنى كلب و قضاعه، در محلى به نام «دومة الجندل» واقع در سر راه مدينه به اردن، و نسر بت قبيله حمير و همدان در صنعا پايتختيمن، سواع بت قبيله كنانه، عزى بت قبيله غطفان، ذوالحفله بت قبيله بجيله و خثعم، و فلق بت قبيله طى بود كه در نقطهاى به نام «حبس» جاى داشت.
همچنين بت قبيله ربيعه و اياد ذوالكعباب در سنداد واقع در عراق، و لات بت قبيله ثقيف در طائف، و منات بت قبيله اوس و خزرج در فدك نزديك خيبر كنار درياى سرخ بود. بت ذوالكفين از آن قيله دوس، و بتسعد تعلق به قبيله بكر بن وائل و شمس بت قبيله بنى عذره، و رئام بت قبيله ازد بود.
قبايل بتپرست عرب هر ساله براى زيارت خانه كعبه و انجام مراسم حج كه از زمان حضرت ابراهيم و اسماعيل مانده بود دو بار به مكه مىآمدند، و با اين كه بتپرستشده بودند، روى تعصب خاص عربى آن مراسم را محترم مىشمردند و آن را معمول مىداشتند.
بت پرستان عرب در نقاط مختلف قبل از حركت به سوى مكه نخست در مقابل بتهاى خود ايستاده و اداى احترام مىكردند، سپس رهسپار مكه مىشدند(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 295)
آنها قبل از سفر و هنگامى كه به جنگ مىرفتند نيز در مقابل بتهاى خود كرنش نموده و با آنها توديع كرده و با فتح و پيروزى بر دشمن يارى مىجستند.
با اين وصف كعبه و مكه به عنوان يادگار ابراهيم و اسماعيل احترام خود را حفظ كرده و در نظر تمامى قبائل عرب مقدسترين مكانها بود.
سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراوردههائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مىنمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عربنشين به مكه چه براى پرستش بتهاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مىگرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مىكردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.
تجار مكه تابستانها را به شمال مىرفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مىشدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مىكرد و در قرآن مجيد سوره قريش مىفرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفتيافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مىشد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)
بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابانهاى هولناك و مخوف مىگذشتند، و صدها فرسخ راه را مىپيمودند. بيابانها و دشتهاى سوزان و بهتانگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانهاى.
فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه» عبور مىكردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف» واقع در دوازده فرسخى مكه را مىديدند، و بعد هم وادى «تهامه» و نقطه مسكونى آنجا را.
در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشتهاى بىكران و شنزارهاى سوزان و كوهها و درههاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرفتر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.
تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راههاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروانهاى خود استفاده مىكردند.
تجارت قريش در بازارهاى دهگانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبىترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مىگرفت. اعراب در «اسواق» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيلهاى و خودنمائى و ارائه جنبههاى مادى و معنوى خويش مىپرداختند. اين مفاخرتها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابههاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.
معروفترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.
مردم عرب به خصوص قريش «الله» را خداى بزرگ و خالق آسمان و زمين و مدبر عالم و فرستنده باران مىدانستند، و هنگام بردن نام او مىگفتند: «بسمك اللهم» يعنى به نام تو اى خدا كه در اسلام به جاى آن «بسم الله الرحمن الرحيم» نخستين آيه سوره مباركه قرآن مجيد آمد.
در عين حال قريش بتهائى داشتند كه آنها را مظاهر خداى واقعى مىدانستند. در حقيقت چون دسترسى به «الله» نداشتند، بتها را پرستش مىكردند، و از آنها يارى مىجستند، و مىگفتند: «اين كه ما بتها را مىپرستيم به خاطر اين است كه اينها ما را به خداى واقعى نزديك مىكنند».(ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفا - سوره زمر آيه 3)
چنان كه پيشتر گفتيم قبائل عرب قبلا پيرو دين حضرت ابراهيم بودند، و نخستين كسى كه آنها را دعوت به بتپرستى كرد، عمرو بن لحى بود كه بت «هبل» را از شام به مكه آورد، و قريش را به پرستش آن فرا خواند، و به دنبال آن قريش و ساير قبائل عرب بتها ساختند، و هر قبيله بتى را پرستيد و بسيارى از آنها را در درون و بالاى كعبه قرار داده بودند.
قريش براى بتان خود نذر مىكردند، و در مقابل آنها كرنش و قربانى مىنمودند، و در جنگ و صلح آنها يارى مىجستند. حتى گاهى بعضى از آنها را بر استرى يا شترى سوار كرده، به ميدان جنگ مىآوردند، تا حضور آنها باعث پيروزىشان شود!
«الله» را يكتا و يگانه نمىدانستند، بلكه داراى زن و فرزند و دختران مىپنداشتند.
از جمله بتان آنها «لات» و «منات» و «عزى» بود كه آنها را دختران خدا مىدانستند. به همين جهت نسبت به آنها توجه مخصوصى داشتند. «لات» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود. منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آنها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مىگرفت.
نقل مىكنند كه «ابو احيحه سعد بن عاص» مردى از بنى اميه هنگام مرگ سخت مىگريست، ابوجهل كه براى عيادتش آمده بود، پرسيد: علت گريه چيست؟ آيا از مرگ مىترسى كه هيچ كس را از آن گريزى نيست؟ گفت: نه، ولى از آن مىترسم كه مبادا بعد از من مردم عزى را پرستش نكنند! ابوجهل گفت: مردم عزى را بخاطر تو نمىپرستند كه با مرگ تو از پرستش آن دست بردارند (الاصنام - كلبى - ص 23 به نقل از تاريخ اسلام دكتر عبد الحسين زرين كوب.)
«هبل» نخستين بت عرب از عقيق سرخ و به شكل انسان بود. دست راستش شكسته بود، و قريش دست ديگرى از طلا برايش ساخته بودند! اين بت را قريش در درون كعبه جا داده، و سخت به وى دل بسته بودند.
غير از هبل بتهاى ديگرى هم در كعبه از آن قريش و ساير قبايل عرب وجود داشت، تا 360 بت به عدد روزهاى سال كه نسبت به آنها مراسم طواف و مسح و قربانى معمول مىشد. علاوه بر اين بتها كه نام برديم و مىبريم، اعراب بتپرست در خانههاى خود نيز بتانى از جنسهاى مختلف داشتند كه چون وارد خانه مىشدند به دور آن طواف مىكردند، و در موقع مسافرت با آن وداع نموده، و براى سلامتى و بازگشتخود يارى مىجستند يا با خود به سفر مىبردند! گذشته از بت «هبل» كه عمرو بن لحى در جنب كعبه قرار داده بود، پس از آن نيز قريش بتهاى «اسافه» و «نائله» در كنار كعبه گذاشتند، و براى آنها احترام خاصى قائل بودند.
غير از بتهاى ياد شده كه در خانه كعبه يا در كنار كعبه قرار داشت، قريش بت «مجاور الريح» را در كوه صفا و بت «معطم الطير» را در كوه مروه مقابل كعبه قرار داده و به پرستش آنها مىپرداختند. علاوه بر قبايل عرب در نقاط مختلف هم بتهاى مهمى داشتند كه بعضى خصوصى و بعضى ديگر تعلق به همه قبايل داشت.
ود بت قبيله بنى كلب و قضاعه، در محلى به نام «دومة الجندل» واقع در سر راه مدينه به اردن، و نسر بت قبيله حمير و همدان در صنعا پايتختيمن، سواع بت قبيله كنانه، عزى بت قبيله غطفان، ذوالحفله بت قبيله بجيله و خثعم، و فلق بت قبيله طى بود كه در نقطهاى به نام «حبس» جاى داشت.
همچنين بت قبيله ربيعه و اياد ذوالكعباب در سنداد واقع در عراق، و لات بت قبيله ثقيف در طائف، و منات بت قبيله اوس و خزرج در فدك نزديك خيبر كنار درياى سرخ بود. بت ذوالكفين از آن قيله دوس، و بتسعد تعلق به قبيله بكر بن وائل و شمس بت قبيله بنى عذره، و رئام بت قبيله ازد بود.
قبايل بتپرست عرب هر ساله براى زيارت خانه كعبه و انجام مراسم حج كه از زمان حضرت ابراهيم و اسماعيل مانده بود دو بار به مكه مىآمدند، و با اين كه بتپرستشده بودند، روى تعصب خاص عربى آن مراسم را محترم مىشمردند و آن را معمول مىداشتند.
بت پرستان عرب در نقاط مختلف قبل از حركت به سوى مكه نخست در مقابل بتهاى خود ايستاده و اداى احترام مىكردند، سپس رهسپار مكه مىشدند(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 295)
آنها قبل از سفر و هنگامى كه به جنگ مىرفتند نيز در مقابل بتهاى خود كرنش نموده و با آنها توديع كرده و با فتح و پيروزى بر دشمن يارى مىجستند.
با اين وصف كعبه و مكه به عنوان يادگار ابراهيم و اسماعيل احترام خود را حفظ كرده و در نظر تمامى قبائل عرب مقدسترين مكانها بود.
سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراوردههائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مىنمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عربنشين به مكه چه براى پرستش بتهاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مىگرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مىكردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.
تجار مكه تابستانها را به شمال مىرفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مىشدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مىكرد و در قرآن مجيد سوره قريش مىفرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفتيافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مىشد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)
بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابانهاى هولناك و مخوف مىگذشتند، و صدها فرسخ راه را مىپيمودند. بيابانها و دشتهاى سوزان و بهتانگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانهاى.
فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه» عبور مىكردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف» واقع در دوازده فرسخى مكه را مىديدند، و بعد هم وادى «تهامه» و نقطه مسكونى آنجا را.
در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشتهاى بىكران و شنزارهاى سوزان و كوهها و درههاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرفتر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.
تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راههاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروانهاى خود استفاده مىكردند.
تجارت قريش در بازارهاى دهگانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبىترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مىگرفت. اعراب در «اسواق» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيلهاى و خودنمائى و ارائه جنبههاى مادى و معنوى خويش مىپرداختند. اين مفاخرتها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابههاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.
معروفترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.
ر
تجارت قريش
سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراوردههائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مىنمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عربنشين به مكه چه براى پرستش بتهاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مىگرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مىكردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.
تجار مكه تابستانها را به شمال مىرفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مىشدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مىكرد و در قرآن مجيد سوره قريش مىفرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفتيافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مىشد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)
بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابانهاى هولناك و مخوف مىگذشتند، و صدها فرسخ راه را مىپيمودند. بيابانها و دشتهاى سوزان و بهتانگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانهاى.
فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه» عبور مىكردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف» واقع در دوازده فرسخى مكه را مىديدند، و بعد هم وادى «تهامه» و نقطه مسكونى آنجا را.
در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشتهاى بىكران و شنزارهاى سوزان و كوهها و درههاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرفتر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.
تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راههاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروانهاى خود استفاده مىكردند.
تجارت قريش در بازارهاى دهگانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبىترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مىگرفت. اعراب در «اسواق» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيلهاى و خودنمائى و ارائه جنبههاى مادى و معنوى خويش مىپرداختند. اين مفاخرتها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابههاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.
معروفترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.
با اينكه راجع به اسواق عرب و نقش اين بازارها به خصوصبازار عاكاظ در دادوستد و ارائه شعر و خطابه و مفاخرت قبيلهاى اشاره نموديم، و باز هم يادآور خواهيم شد، معالوصف مناسب مىدانيم جداگانه هم از آنها ياد كنيم.
«سوق» در زبان عربى به معناى بازار وجمع آن «اسواق» است. اسواق عرب، ده بازار بزرگ و همگانى فصلى بوده كه رد زمان جاهليتيعنى دوران پيش از ظهور اسلام درنقاط مختلف عربستان شهشرت داشت. در حقيقت عرب را مىتوانستد در اين بازارها شناخت.
اسواق عرب پس از مراسم حج آنها كه در ماه رجب و ذىالحجه در مكه و عرفات و منا انجالم مىگرفت، و شعار بزرگ قبائل عرب بود، مهمترين مرسم و كنگره بزرگ آنها در ماههاى مختلف سال به شمار مىرفت.
محل برگزارى بازرهاى دهگانه عرب در كشور كنونى اردن،يمن، عدن، حضرموت، بحرين، مسقط و عمان و نجد يعنى عربستان كنونى بود.
در اين قلمرو وسيع شبه جزيره تقريبا از مجموع قبائل عرب اعم از بتپرست و نصرانى و يهودى و ستارهپرست و پيروان ساير اديان و عقايد خرافى، از شام و عراق و يمن و بحرين و سواحل خليج فارس و نجد و يمامه و تهامه و حجاز شركت مىجستند.
برنامه كار آنها و شركت در اين بازرها اين بود كه از ماه ربيعالاول آغاز مىگرديد تا در ماه ذىالحجه پس از شكت در آخرين بازرها بتوانند به مكه بيايند و در مراسم حجحضور يابند و بعد از پايان موسمبه ميان قبايل خود در نقاطى كه خواهيم شناخت، بازگردند.
بنابراين قبايل عرب در دوره سال شخصيت و منافع مادى و معنوى خود را بدين گونه تامين مىكردند. اين غير از سفرهاى تجارى عرب به يمن و شام و ايران و حبشه و ديگر نقاط بود.
تجار عرب كالاهاى خود را كه از اين كشورها مىآوردند اغلب در اسواق دهگانه خود عرضه مىكردند و بقيه شركت كنندگان نيز آنها را با فرآوردههاى خود مبادله مىنمودند.
يعقوبى مورخ مشهور «بازارهاى دهگانه عرب را كه در آنها براى مبادله تجارى و داد و ستد خود اجتماع مىكردند، و ساير مردم هم در آنها گرد مىآمدند، و بدان وسيله از تامين خون ومال خود برخوردار مىگشتند» بدين سان شرح مىدهد:
1- يكى از بازارهاى دهگانه عرب در دومة الجندل در ماه ربيعالاول برگذار مىشد. رؤساى اين بازار از دو قبيله غسانى و بنى كلب بودند.
2- بازار مشقر واقع در هجر در بحرين بود كه در ماه جمادىالاولى گشايش مىيافت، و قبيله بنى تميم آن را برگذار مىنمود.
3- بازار صحار (شهرى واقع در كنار دريا درمسقط و عمان) در اولين روز ماه رجب افتتاح مىشد.
4- بازار ريا عرب از بازار صحار سرازير مىشدند به بازار ريا، و آل جلندى حكمرانان آنجا از آنها ماليات مىگرفتند.
5- بازار شحر (در ساحل درياى هند در خاك يمن در سرزمين مهره) بازار آنجا در سايه كوهى كه قبر حضرت هود (عليه السلام) در آن واقع است، به وسيله اعراب مهره برگذار مىشد.
6- بازار عدن در روز اول ماه مبارك رمضان برگذار مىگرديد، و تجار از آنجا عطر به ساير نقاط مىبردند.
7- بازار صنعاء در نيمه ماه مبارك رمضان افتتاح مىشد.
8- بازار رابيه درحضر موت در جنوب يمن برگذار مىگرديد.
اعراب با محافظ به آنجا مىرفتند. زيرا حضر موت مملكت نبود، و قبيله كنده آن را برگذار مىنمودند و به حفاظت از آمد و رفت مردم برمىخواست.
9- بازار عكاظ واقع در بالاى سرزمين نجد بود. عرب درماه ذىالقعده در بازار عكاظ اجتماع مىكردند. در اين بازار قريش و ساير قبائل عرب گرد مىآمدند، و بيشتر آنها اعراب مضرى بودند. در بازار عكاظ بود كه قبايل عرب اقدام به مفاخرت مىنمودند.
10- بازار ذىالمجاز عرب از بازار عكاظ و ذىالمجاز براى شركت در مراسم به سوى مكه سرازير مىشدند.
مشهورترين اين بازارها كه در تاريخ اسلام از آن سخن رفته است همان بازارعكاظ بود. چون تمام قبائل پس از شركت در بازارهاى ديگر در آخر به «سوق عكاظ» مىآمدند و در آنجا بود كه به مفاخرت و ايراد شعر و خطابه و شناسائى و شناساندن خود مىپرداختند.
ما را در سایت تاریخی دنبال می کنید برچسب : نویسنده : داریوش tarikhariana بازدید : 356