تاریخ اسلام

ساخت وبلاگ

بت‏هاى عرب

مردم عرب به خصوص قريش «الله‏» را خداى بزرگ و خالق آسمان و زمين و مدبر عالم و فرستنده باران مى‏دانستند، و هنگام بردن نام او مى‏گفتند: «بسمك اللهم‏» يعنى به نام تو اى خدا كه در اسلام به جاى آن «بسم الله الرحمن الرحيم‏» نخستين آيه سوره مباركه قرآن مجيد آمد.

در عين حال قريش بت‏هائى داشتند كه آنها را مظاهر خداى واقعى مى‏دانستند. در حقيقت چون دسترسى به «الله‏» نداشتند، بت‏ها را پرستش مى‏كردند، و از آنها يارى مى‏جستند، و مى‏گفتند: «اين كه ما بتها را مى‏پرستيم به خاطر اين است كه اينها ما را به خداى واقعى نزديك مى‏كنند».(ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفا - سوره زمر آيه 3)

چنان كه پيشتر گفتيم قبائل عرب قبلا پيرو دين حضرت ابراهيم بودند، و نخستين كسى كه آنها را دعوت به بت‏پرستى كرد، عمرو بن لحى بود كه بت «هبل‏» را از شام به مكه آورد، و قريش را به پرستش آن فرا خواند، و به دنبال آن قريش و ساير قبائل عرب بتها ساختند، و هر قبيله بتى را پرستيد و بسيارى از آنها را در درون و بالاى كعبه قرار داده بودند.

قريش براى بتان خود نذر مى‏كردند، و در مقابل آنها كرنش و قربانى مى‏نمودند، و در جنگ و صلح آنها يارى مى‏جستند. حتى گاهى بعضى از آنها را بر استرى يا شترى سوار كرده، به ميدان جنگ مى‏آوردند، تا حضور آنها باعث پيروزى‏شان شود!

«الله‏» را يكتا و يگانه نمى‏دانستند، بلكه داراى زن و فرزند و دختران مى‏پنداشتند.

از جمله بتان آنها «لات‏» و «منات‏» و «عزى‏» بود كه آنها را دختران خدا مى‏دانستند. به همين جهت نسبت به آنها توجه مخصوصى داشتند. «لات‏» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود. منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى‏» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله‏» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آنها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مى‏گرفت.

نقل مى‏كنند كه «ابو احيحه سعد بن عاص‏» مردى از بنى اميه هنگام مرگ سخت مى‏گريست، ابوجهل كه براى عيادتش آمده بود، پرسيد: علت گريه چيست؟ آيا از مرگ مى‏ترسى كه هيچ كس را از آن گريزى نيست؟ گفت: نه، ولى از آن مى‏ترسم كه مبادا بعد از من مردم عزى را پرستش نكنند! ابوجهل گفت: مردم عزى را بخاطر تو نمى‏پرستند كه با مرگ تو از پرستش آن دست بردارند (الاصنام - كلبى - ص 23 به نقل از تاريخ اسلام دكتر عبد الحسين زرين كوب.)

«هبل‏» نخستين بت عرب از عقيق سرخ و به شكل انسان بود. دست راستش شكسته بود، و قريش دست ديگرى از طلا برايش ساخته بودند! اين بت را قريش در درون كعبه جا داده، و سخت به وى دل بسته بودند.

غير از هبل بت‏هاى ديگرى هم در كعبه از آن قريش و ساير قبايل عرب وجود داشت، تا 360 بت به عدد روزهاى سال كه نسبت به آنها مراسم طواف و مسح و قربانى معمول مى‏شد. علاوه بر اين بت‏ها كه نام برديم و مى‏بريم، اعراب بت‏پرست در خانه‏هاى خود نيز بتانى از جنس‏هاى مختلف داشتند كه چون وارد خانه مى‏شدند به دور آن طواف مى‏كردند، و در موقع مسافرت با آن وداع نموده، و براى سلامتى و بازگشت‏خود يارى مى‏جستند يا با خود به سفر مى‏بردند! گذشته از بت «هبل‏» كه عمرو بن لحى در جنب كعبه قرار داده بود، پس از آن نيز قريش بت‏هاى «اسافه‏» و «نائله‏» در كنار كعبه گذاشتند، و براى آنها احترام خاصى قائل بودند.

غير از بت‏هاى ياد شده كه در خانه كعبه يا در كنار كعبه قرار داشت، قريش بت «مجاور الريح‏» را در كوه صفا و بت «معطم الطير» را در كوه مروه مقابل كعبه قرار داده و به پرستش آنها مى‏پرداختند. علاوه بر قبايل عرب در نقاط مختلف هم بت‏هاى مهمى داشتند كه بعضى خصوصى و بعضى ديگر تعلق به همه قبايل داشت.

ود بت قبيله بنى كلب و قضاعه، در محلى به نام «دومة الجندل‏» واقع در سر راه مدينه به اردن، و نسر بت قبيله حمير و همدان در صنعا پايتخت‏يمن، سواع بت قبيله كنانه، عزى بت قبيله غطفان، ذوالحفله بت قبيله بجيله و خثعم، و فلق بت قبيله طى بود كه در نقطه‏اى به نام «حبس‏» جاى داشت.

همچنين بت قبيله ربيعه و اياد ذوالكعباب در سنداد واقع در عراق، و لات بت قبيله ثقيف در طائف، و منات بت قبيله اوس و خزرج در فدك نزديك خيبر كنار درياى سرخ بود. بت ذوالكفين از آن قيله دوس، و بت‏سعد تعلق به قبيله بكر بن وائل و شمس بت قبيله بنى عذره، و رئام بت قبيله ازد بود.

قبايل بت‏پرست عرب هر ساله براى زيارت خانه كعبه و انجام مراسم حج كه از زمان حضرت ابراهيم و اسماعيل مانده بود دو بار به مكه مى‏آمدند، و با اين كه بت‏پرست‏شده بودند، روى تعصب خاص عربى آن مراسم را محترم مى‏شمردند و آن را معمول مى‏داشتند.

بت پرستان عرب در نقاط مختلف قبل از حركت به سوى مكه نخست در مقابل بت‏هاى خود ايستاده و اداى احترام مى‏كردند، سپس رهسپار مكه مى‏شدند(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 295)

آنها قبل از سفر و هنگامى كه به جنگ مى‏رفتند نيز در مقابل بت‏هاى خود كرنش نموده و با آنها توديع كرده و با فتح و پيروزى بر دشمن يارى مى‏جستند.

با اين وصف كعبه و مكه به عنوان يادگار ابراهيم و اسماعيل احترام خود را حفظ كرده و در نظر تمامى قبائل عرب مقدس‏ترين مكانها بود.

تجارت قريش

سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراورده‏هائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مى‏نمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عرب‏نشين به مكه چه براى پرستش بت‏هاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مى‏گرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مى‏كردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.

تجار مكه تابستانها را به شمال مى‏رفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مى‏شدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مى‏كرد و در قرآن مجيد سوره قريش مى‏فرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفت‏يافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مى‏شد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت‏». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)

بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابان‏هاى هولناك و مخوف مى‏گذشتند، و صدها فرسخ راه را مى‏پيمودند. بيابان‏ها و دشت‏هاى سوزان و بهت‏انگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانه‏اى.

فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه‏» عبور مى‏كردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف‏» واقع در دوازده فرسخى مكه را مى‏ديدند، و بعد هم وادى «تهامه‏» و نقطه مسكونى آنجا را.

در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشت‏هاى بى‏كران و شنزارهاى سوزان و كوه‏ها و دره‏هاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرف‏تر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.

تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راه‏هاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروان‏هاى خود استفاده مى‏كردند.

تجارت قريش در بازارهاى ده‏گانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبى‏ترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مى‏گرفت. اعراب در «اسواق‏» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيله‏اى و خودنمائى و ارائه جنبه‏هاى مادى و معنوى خويش مى‏پرداختند. اين مفاخرت‏ها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابه‏هاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.

معروف‏ترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ‏» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.

بت‏هاى عرب

مردم عرب به خصوص قريش «الله‏» را خداى بزرگ و خالق آسمان و زمين و مدبر عالم و فرستنده باران مى‏دانستند، و هنگام بردن نام او مى‏گفتند: «بسمك اللهم‏» يعنى به نام تو اى خدا كه در اسلام به جاى آن «بسم الله الرحمن الرحيم‏» نخستين آيه سوره مباركه قرآن مجيد آمد.

در عين حال قريش بت‏هائى داشتند كه آنها را مظاهر خداى واقعى مى‏دانستند. در حقيقت چون دسترسى به «الله‏» نداشتند، بت‏ها را پرستش مى‏كردند، و از آنها يارى مى‏جستند، و مى‏گفتند: «اين كه ما بتها را مى‏پرستيم به خاطر اين است كه اينها ما را به خداى واقعى نزديك مى‏كنند».(ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفا - سوره زمر آيه 3)

چنان كه پيشتر گفتيم قبائل عرب قبلا پيرو دين حضرت ابراهيم بودند، و نخستين كسى كه آنها را دعوت به بت‏پرستى كرد، عمرو بن لحى بود كه بت «هبل‏» را از شام به مكه آورد، و قريش را به پرستش آن فرا خواند، و به دنبال آن قريش و ساير قبائل عرب بتها ساختند، و هر قبيله بتى را پرستيد و بسيارى از آنها را در درون و بالاى كعبه قرار داده بودند.

قريش براى بتان خود نذر مى‏كردند، و در مقابل آنها كرنش و قربانى مى‏نمودند، و در جنگ و صلح آنها يارى مى‏جستند. حتى گاهى بعضى از آنها را بر استرى يا شترى سوار كرده، به ميدان جنگ مى‏آوردند، تا حضور آنها باعث پيروزى‏شان شود!

«الله‏» را يكتا و يگانه نمى‏دانستند، بلكه داراى زن و فرزند و دختران مى‏پنداشتند.

از جمله بتان آنها «لات‏» و «منات‏» و «عزى‏» بود كه آنها را دختران خدا مى‏دانستند. به همين جهت نسبت به آنها توجه مخصوصى داشتند. «لات‏» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود. منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى‏» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله‏» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آنها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مى‏گرفت.

نقل مى‏كنند كه «ابو احيحه سعد بن عاص‏» مردى از بنى اميه هنگام مرگ سخت مى‏گريست، ابوجهل كه براى عيادتش آمده بود، پرسيد: علت گريه چيست؟ آيا از مرگ مى‏ترسى كه هيچ كس را از آن گريزى نيست؟ گفت: نه، ولى از آن مى‏ترسم كه مبادا بعد از من مردم عزى را پرستش نكنند! ابوجهل گفت: مردم عزى را بخاطر تو نمى‏پرستند كه با مرگ تو از پرستش آن دست بردارند (الاصنام - كلبى - ص 23 به نقل از تاريخ اسلام دكتر عبد الحسين زرين كوب.)

«هبل‏» نخستين بت عرب از عقيق سرخ و به شكل انسان بود. دست راستش شكسته بود، و قريش دست ديگرى از طلا برايش ساخته بودند! اين بت را قريش در درون كعبه جا داده، و سخت به وى دل بسته بودند.

غير از هبل بت‏هاى ديگرى هم در كعبه از آن قريش و ساير قبايل عرب وجود داشت، تا 360 بت به عدد روزهاى سال كه نسبت به آنها مراسم طواف و مسح و قربانى معمول مى‏شد. علاوه بر اين بت‏ها كه نام برديم و مى‏بريم، اعراب بت‏پرست در خانه‏هاى خود نيز بتانى از جنس‏هاى مختلف داشتند كه چون وارد خانه مى‏شدند به دور آن طواف مى‏كردند، و در موقع مسافرت با آن وداع نموده، و براى سلامتى و بازگشت‏خود يارى مى‏جستند يا با خود به سفر مى‏بردند! گذشته از بت «هبل‏» كه عمرو بن لحى در جنب كعبه قرار داده بود، پس از آن نيز قريش بت‏هاى «اسافه‏» و «نائله‏» در كنار كعبه گذاشتند، و براى آنها احترام خاصى قائل بودند.

غير از بت‏هاى ياد شده كه در خانه كعبه يا در كنار كعبه قرار داشت، قريش بت «مجاور الريح‏» را در كوه صفا و بت «معطم الطير» را در كوه مروه مقابل كعبه قرار داده و به پرستش آنها مى‏پرداختند. علاوه بر قبايل عرب در نقاط مختلف هم بت‏هاى مهمى داشتند كه بعضى خصوصى و بعضى ديگر تعلق به همه قبايل داشت.

ود بت قبيله بنى كلب و قضاعه، در محلى به نام «دومة الجندل‏» واقع در سر راه مدينه به اردن، و نسر بت قبيله حمير و همدان در صنعا پايتخت‏يمن، سواع بت قبيله كنانه، عزى بت قبيله غطفان، ذوالحفله بت قبيله بجيله و خثعم، و فلق بت قبيله طى بود كه در نقطه‏اى به نام «حبس‏» جاى داشت.

همچنين بت قبيله ربيعه و اياد ذوالكعباب در سنداد واقع در عراق، و لات بت قبيله ثقيف در طائف، و منات بت قبيله اوس و خزرج در فدك نزديك خيبر كنار درياى سرخ بود. بت ذوالكفين از آن قيله دوس، و بت‏سعد تعلق به قبيله بكر بن وائل و شمس بت قبيله بنى عذره، و رئام بت قبيله ازد بود.

قبايل بت‏پرست عرب هر ساله براى زيارت خانه كعبه و انجام مراسم حج كه از زمان حضرت ابراهيم و اسماعيل مانده بود دو بار به مكه مى‏آمدند، و با اين كه بت‏پرست‏شده بودند، روى تعصب خاص عربى آن مراسم را محترم مى‏شمردند و آن را معمول مى‏داشتند.

بت پرستان عرب در نقاط مختلف قبل از حركت به سوى مكه نخست در مقابل بت‏هاى خود ايستاده و اداى احترام مى‏كردند، سپس رهسپار مكه مى‏شدند(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 295)

آنها قبل از سفر و هنگامى كه به جنگ مى‏رفتند نيز در مقابل بت‏هاى خود كرنش نموده و با آنها توديع كرده و با فتح و پيروزى بر دشمن يارى مى‏جستند.

با اين وصف كعبه و مكه به عنوان يادگار ابراهيم و اسماعيل احترام خود را حفظ كرده و در نظر تمامى قبائل عرب مقدس‏ترين مكانها بود.

تجارت قريش

سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراورده‏هائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مى‏نمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عرب‏نشين به مكه چه براى پرستش بت‏هاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مى‏گرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مى‏كردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.

تجار مكه تابستانها را به شمال مى‏رفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مى‏شدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مى‏كرد و در قرآن مجيد سوره قريش مى‏فرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفت‏يافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مى‏شد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت‏». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)

بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابان‏هاى هولناك و مخوف مى‏گذشتند، و صدها فرسخ راه را مى‏پيمودند. بيابان‏ها و دشت‏هاى سوزان و بهت‏انگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانه‏اى.

فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه‏» عبور مى‏كردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف‏» واقع در دوازده فرسخى مكه را مى‏ديدند، و بعد هم وادى «تهامه‏» و نقطه مسكونى آنجا را.

در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشت‏هاى بى‏كران و شنزارهاى سوزان و كوه‏ها و دره‏هاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرف‏تر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.

تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راه‏هاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروان‏هاى خود استفاده مى‏كردند.

تجارت قريش در بازارهاى ده‏گانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبى‏ترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مى‏گرفت. اعراب در «اسواق‏» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيله‏اى و خودنمائى و ارائه جنبه‏هاى مادى و معنوى خويش مى‏پرداختند. اين مفاخرت‏ها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابه‏هاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.

معروف‏ترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ‏» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.

ر

تجارت قريش

سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت، و نه كالا و فراورده‏هائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمنديهاى خويش از خارج تامين مى‏نمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت، و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود، و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عرب‏نشين به مكه چه براى پرستش بت‏هاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى حجه انجام مى‏گرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود. تجارت حجاز تقريبا در اختيا مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوره (شامات) در شمال، و با يمن در جنوب بود، و گاهى تجار از راه دريا به حبشه، و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود، و شايد به داخله ايران هم آمد و رفت مى‏كردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.

تجار مكه تابستانها را به شمال مى‏رفتند كه آب و هوائى خوش داشت، و زمستانها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مى‏شدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مى‏كرد و در قرآن مجيد سوره قريش مى‏فرمايد: «براى اين كه قريش با هم مانوى شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفت‏يافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مى‏شد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد، و طعام داد، و از بيم و هراس ايمن ساخت‏». (بسم الله الرحمن الرحيم لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا رب هذا البيت، الذى اطعمهم من جوع، و آمنهم من خوف.)

بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابان‏هاى هولناك و مخوف مى‏گذشتند، و صدها فرسخ راه را مى‏پيمودند. بيابان‏ها و دشت‏هاى سوزان و بهت‏انگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى ، و نه آبادى و نشانه‏اى.

فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه‏» عبور مى‏كردند، و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف‏» واقع در دوازده فرسخى مكه را مى‏ديدند، و بعد هم وادى «تهامه‏» و نقطه مسكونى آنجا را.

در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» و درياى سرخ، و در سمت غرب، دشت‏هاى بى‏كران و شنزارهاى سوزان و كوه‏ها و دره‏هاى مخوف فراوان وجود داشت، و آن طرف‏تر خليج فارس، و در جنوب درياى عمان واقع بود.

تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راه‏هاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروان‏هاى خود استفاده مى‏كردند.

تجارت قريش در بازارهاى ده‏گانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبى‏ترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مى‏گرفت. اعراب در «اسواق‏» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيله‏اى و خودنمائى و ارائه جنبه‏هاى مادى و معنوى خويش مى‏پرداختند. اين مفاخرت‏ها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابه‏هاى پر شورشان، به خوبى نمايان بود.

معروف‏ترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ‏» بود كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.

بازارهاى ده‏گانه عرب

با اينكه راجع به اسواق عرب و نقش اين بازارها به خصوصبازار عاكاظ در دادوستد و ارائه شعر و خطابه و مفاخرت قبيله‏اى اشاره نموديم، و باز هم يادآور خواهيم شد، مع‏الوصف مناسب مى‏دانيم جداگانه هم از آنها ياد كنيم.

«سوق‏» در زبان عربى به معناى بازار وجمع آن «اسواق‏» است. اسواق عرب، ده بازار بزرگ و همگانى فصلى بوده كه رد زمان جاهليت‏يعنى دوران پيش از ظهور اسلام درنقاط مختلف عربستان شهشرت داشت. در حقيقت عرب را مى‏توانستد در اين بازارها شناخت.

اسواق عرب پس از مراسم حج آنها كه در ماه رجب و ذى‏الحجه در مكه و عرفات و منا انجالم مى‏گرفت، و شعار بزرگ قبائل عرب بود، مهمترين مرسم و كنگره بزرگ آنها در ماه‏هاى مختلف سال به شمار مى‏رفت.

محل برگزارى بازرهاى دهگانه عرب در كشور كنونى اردن،يمن، عدن، حضرموت، بحرين، مسقط و عمان و نجد يعنى عربستان كنونى بود.

در اين قلمرو وسيع شبه جزيره تقريبا از مجموع قبائل عرب اعم از بت‏پرست و نصرانى و يهودى و ستاره‏پرست و پيروان ساير اديان و عقايد خرافى، از شام و عراق و يمن و بحرين و سواحل خليج فارس و نجد و يمامه و تهامه و حجاز شركت مى‏جستند.

برنامه كار آنها و شركت در اين بازرها اين بود كه از ماه ربيع‏الاول آغاز مى‏گرديد تا در ماه ذى‏الحجه پس از شكت در آخرين بازرها بتوانند به مكه بيايند و در مراسم حج‏حضور يابند و بعد از پايان موسمبه ميان قبايل خود در نقاطى كه خواهيم شناخت، بازگردند.

بنابراين قبايل عرب در دوره سال شخصيت و منافع مادى و معنوى خود را بدين گونه تامين مى‏كردند. اين غير از سفرهاى تجارى عرب به يمن و شام و ايران و حبشه و ديگر نقاط بود.

تجار عرب كالاهاى خود را كه از اين كشورها مى‏آوردند اغلب در اسواق دهگانه خود عرضه مى‏كردند و بقيه شركت كنندگان نيز آنها را با فرآورده‏هاى خود مبادله مى‏نمودند.

يعقوبى مورخ مشهور «بازارهاى دهگانه عرب را كه در آنها براى مبادله تجارى و داد و ستد خود اجتماع مى‏كردند، و ساير مردم هم در آنها گرد مى‏آمدند، و بدان وسيله از تامين خون ومال خود برخوردار مى‏گشتند» بدين سان شرح مى‏دهد:

1- يكى از بازارهاى دهگانه عرب در دومة الجندل در ماه ربيع‏الاول برگذار مى‏شد. رؤساى اين بازار از دو قبيله غسانى و بنى كلب بودند.

2- بازار مشقر واقع در هجر در بحرين بود كه در ماه جمادى‏الاولى گشايش مى‏يافت، و قبيله بنى تميم آن را برگذار مى‏نمود.

3- بازار صحار (شهرى واقع در كنار دريا درمسقط و عمان) در اولين روز ماه رجب افتتاح مى‏شد.

4- بازار ريا عرب از بازار صحار سرازير مى‏شدند به بازار ريا، و آل جلندى حكمرانان آنجا از آنها ماليات مى‏گرفتند.

5- بازار شحر (در ساحل درياى هند در خاك يمن در سرزمين مهره) بازار آنجا در سايه كوهى كه قبر حضرت هود (عليه السلام) در آن واقع است، به وسيله اعراب مهره برگذار مى‏شد.

6- بازار عدن در روز اول ماه مبارك رمضان برگذار مى‏گرديد، و تجار از آنجا عطر به ساير نقاط مى‏بردند.

7- بازار صنعاء در نيمه ماه مبارك رمضان افتتاح مى‏شد.

8- بازار رابيه درحضر موت در جنوب يمن برگذار مى‏گرديد.

اعراب با محافظ به آنجا مى‏رفتند. زيرا حضر موت مملكت نبود، و قبيله كنده آن را برگذار مى‏نمودند و به حفاظت از آمد و رفت مردم برمى‏خواست.

9- بازار عكاظ واقع در بالاى سرزمين نجد بود. عرب درماه ذى‏القعده در بازار عكاظ اجتماع مى‏كردند. در اين بازار قريش و ساير قبائل عرب گرد مى‏آمدند، و بيشتر آنها اعراب مضرى بودند. در بازار عكاظ بود كه قبايل عرب اقدام به مفاخرت مى‏نمودند.

10- بازار ذى‏المجاز عرب از بازار عكاظ و ذى‏المجاز براى شركت در مراسم به سوى مكه سرازير مى‏شدند.

مشهورترين اين بازارها كه در تاريخ اسلام از آن سخن رفته است همان بازارعكاظ بود. چون تمام قبائل پس از شركت در بازارهاى ديگر در آخر به «سوق عكاظ‏» مى‏آمدند و در آنجا بود كه به مفاخرت و ايراد شعر و خطابه و شناسائى و شناساندن خود مى‏پرداختند.

ما را در سایت تاریخی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داریوش tarikhariana بازدید : 353 تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:59

آرشیو مطالب

خبرنامه